پاشویه ۱۸

آقاجان‌ خاکِ‌برگِ تازه و کودِ نمورِ اسب و خر و استر داده پای هرچه یاس بود و اطلسی، قوّهٔ اولِ بهار. رت‌به‌رت چیده پشتِ هرّهٔ آفتاب‌گیرِ پنجره، باصفا شود حظ ‌کنیم.
آب که می‌دهند، انگار پشکل بو داده‌اند کنجِ بهارخواب. عیال هم که هزار اللـه‌اکبر! مالِ حلال بوده، خیالِ آسوده… چشمِ بد دور، آب رفته زیرِ پوستشان، لپ‌ گل انداخته، سجافِ دامنِ دورهٔ آبستنی به‌زور هم‌می‌آید. سر که به بستر می‌بریم، از رایحهٔ اتاق و قامتِ عیال، دور از جانتان پنداری ماده‌گاو بغل گرفته‌ایم.

پاشویه
فهرست