پاشویه ۱۷

واجب‌العرضیم خدمتتان بانو. غریبه که نیستید. مَحرمِ دل‌آشوب‌هایمان دلداریِ شماست.
دلواپسِ آقاجانیم. مشاعرشان عیب‌وعلت پیدا کرده، از مریض‌خانه به‌این‌طرف، ما را با این تارِ تابیدهٔ سبیل ملاحظه می‌کنند، می‌فرمایند مه‌لقايی.
عرض می‌کنیم بلاگردانتان بشویم آقاجان. والدهٔ خدابیامرزمان که فخری بود، صدا می‌زدید گلابتون. شکرِ ربِ رحیم، نکاحِ مکرر هم که با این قدوجثه مقدورتان نبود. مه‌لقا را کجای دلمان جاکنیم! پیشِ دستشان هم که باشیم ـ بی‌ادبی نباشد ـ مِن‌حیث‌المجموعمان را مسّ می‌کشند، توفیر ما و مه‌لقا که دستگیرشان می‌شود، ترش می‌کنند. دوبه‌شک رفتیم مریض‌خانه، دست‌به‌دامنِ طبیب و مراقب شدیم که اگر مه‌لقايی هست، خیرِ رفته‌هایتان نشان‌مان بدهید، بلکه راضی‌اش کنیم به مراقبتِ خاصه در منزل. درآمدند که یک فرخنده داریم، یک ایرنِ انژکسیونچی؛ منتها خلقِ آقاجانت سگی بود، کسی رضا نمی‌داد به اموراتِ پرستاری. برای انژکسیون هم خودِ علی‌اصغرخانِ طبیب زحمت می‌کشید.
سرِ پا مانده‌اید. آمدیم اگر خواهری کنید، سر بزنید، به‌نیّتِ عیادت. بلکه دلِ آقاجانمان قرار بگیرد. چشمشان کم‌سوست. حکماً خیال می‌کنند مه‌لقايید شما. خودمان هم مراقبیم. فقط لای در باز باشد.

پاشویه
فهرست