پاشویه ۱۶
از درِ کمیسری راهمان نمیدهند. عجالتاً ملاقاتموقوفید آقاجان.
آجان نوشته بیآبرویی کرده، با اجیر و نوچهٔ بدمست، راه افتاده عربدهکِشی. پیشِ سرمفتّش حقبهجانب درآمدیم که راپورتِ شکمی داده آجانِ بیپدر. نذرِ هرساله دارند آقاجانِ ما. بهنیّتِ مغفرت، شبِ اولِ محرم استغفار میکرده بلندبلند.
افاقه نکرد.
عافیتِ لایعقلی، محبسِ سهروزه نوشته، جیره نصفِ مقرری بهجهتِ بدخلقی، ثبتِ در دوسیه، فقرهٔ بعدی… کفّاره مشدد. سند و بنچاق هم گرو برنداشت.
دستبهدامنِ کسبه شدیم، پِیجوییِ اهلوعیالِ سرمفتش. گفتند جمعهای ختنهسورانِ اخویزادهاش بوده، باغِ بالا. جماعتِ نظمیهچی بودهاند و دوسه تا حکومتی. مِی و مِیگسار و تار و تمبک و رقاصِ مجرّب، اجمعین مهیّا تا خودِ صبح. همشیرهشان هم بعدِ برّهکبابِ شام، محضِ مجلسگرمی تکانی به بدن داده بوده بیحیا. فوتو ضمیمه است. دیشب فرستادیم از عکاسخانه کفرفتند. نشانِ سرمفتش بدهید، بفرمایید اگر تا غروب مرخصتان کرد که هيچ؛ اگر نکرد، ما میدانیم و یک تیمچه و فوتوی همشیرهاش.