ردشده ۳

سرش را گرفته بود بین دست‌هاش. فینش سرازیر. می‌گفت سختی زندگی به این نیست که یادت نیاد آخرین فقرهٔ خوشحالیت کِی بود. به‌ این نیست که میراثِ آقات، تنِ کبودِ ننه‌ت باشه، یادگارِ شوهرِ بنگیت، بچهٔ علیل. به این نیست که وقتی نعشِ مردت رو از جوب گرفتند، تنت رو بفروشی پیِ خرجی، پیِ نون، بخوری که تنت زیر لشِ عرق‌کردهٔ یه از‌سگ‌کمتری لنگهٔ اینا دووم بیاره محضِ اُجرت‌المثل. به این نیست که آبروت زیر دامنت باشه و زنِ ناحیه باشی.

مرگش اون‌جاشه که وقتی حبست سراومد و درومدی، کلید رو توی خلاصیِ قفلِ خونه بچرخونی، ببینی تنِ بچه‌ت به‌طناب تاب می‌خوره.

ردشده
فهرست