خارج میزنی
گاو را که ساختید، خیلی بیشتر از آنکه فیلمِ خوبی باشد، فیلمِ مهمی بود؛ حتی بیشتر از اینکه بشود دوستش داشت؛ ولی این نئورئالِ موزیکالتان چنگی به دل نمیزند استاد. برای مهمشدن هم فقیر است.
گنگستر امریکایی را یادتان هست؟ اولش میگفت: بدبختی اینه که مملکت بزرگ شده؛ دیگه نمیتونی راهتو پیدا کنی. پنداری حکایتِ سینمای وازدهٔ ماست. دلم میخواست یکی دستِ شما و بنیاعتماد و جاماندهها را میگرفت، میبُرد، میچرخاند، خیالتان راحت میشد بچهمدرسهایها هم حالیشان است که اعتیاد چیز مزخرفیست. عواقبش را هم بلدند؛ ولی این بساط، یکجور آویزانشدن است استاد. عینِ مرخصیِ ساعتی. تفریحشان نیست که من و شما تقبیحش کنیم و کار تمام شود. نمیشود با عیبِ منافاتِ شریعت و موسیقی وصلهاش کرد.
شما که اینقدر مفصّل شیشهٔ مشروب را دستِ آدمت نشان میدهی، حق بده که مجلس تاروتمبک و بادهوبنگ، مختصاتی دارد که اینشکلی نیست. یک ماهیّتِ همهجایی دارد که با خطِ چشم و مانتوی کوتاه و روسریِ رنگی، نمیشود درش آورد. نمیشود سینماییاش کرد. وقتی زورِ صدایت نمیرسد داد بزنی، شکلکدرآوردن چارهٔ فاصله نیست.
ارادتِ شما به ساز و صفای صدایش قبول. ولی اینجا که من زندگی میکنم، کسی برای عروسی پسرش، مطربِ مستِ سنتوری نمیآورد. اگر جاز و لیزرشو درکار باشد، مهمانش روی صندلی نمینشیند کلّه تکان بدهد. به چیزی پیله کن که بتوانی نشانش بدهی. چه میدانم! برو زیرِ نور ماه بساز. عبا و عمامه، حاشیهاش حوزه و حجره و جوشنکبیر است؛ با ممیزی ندار.
این هفت قدم رو به قبله… که اصلاً اگر نئورئالیسمی هست، با شما قدکشید؛ ولی برای منی که میدانم آنقدر سینما بلدی که دایرهٔ مینا بسازی، اینیکی جایی برای هوراکشیدن و کفزدن ندارد. دههٔ شصت تمام شد استاد. الآن «ب.ام.و» دمدستیترین شکلِ پولدار جلوهدادنِ آدمبده است؛ ولی شما راست رفتهای سراغِ همین. دخترک را سوارش کردهای که وسطِ کوچههای باصفای بالای شهر، پشتِ همین ب.ام.و از شوهرش آدرس بپرسد، ببیند ای دلِ غافل…
فکریام این حرفهای بیات چه داشت که اینهمه سال دغدغهاش را داشتید. دربهدر پیِمدادگشتن و سوسیسلقمهگرفتن و مُردهسواکردن چه داشت؟