پاشویه ۹

چندصباحی‌ست مفتخریم به معلمیِ سرخانه. صبیّهٔ بزرگِ ابوالقاسم‌خانِ مفتاح از فرنگ آمده، آقا فرموده‌اند در معیّتِ اهل‌وتبارشان کتابتِ فارسی به دخترک بیاموزیم.
حفظهاللـه تعالی، انگار دانه‌دانهٔ اندام‌ را از مرمر تراشیده‌اند، وصله زده‌اند به طاقهٔ ابریشم. سن‌وسالشان حوالیِ همشیرهٔ شماست. قدوبالا بلاتشبیه. در بلادِ خارجه هم گویا حجاب به‌اختیار است و نقضِ آبرو نیست، عادتشان شده، پیشِ ما قیدی ندارند. البت آقا می‌فرمایند این فراغت به‌اعتنای چشم‌پاکیِ ماست. هرچه هست، آن کمندِ گیسو که بهانهٔ شیداییِ شاعر بود، ما به‌چشم دیده‌ایم در خانهٔ ابوالقاسم‌خان.
عجالتاً مکتب هفته‌ای سه وعده است. چوب و تَرکه‌ی انار و فلک و مراتبِ معمول هم نداریم. آسان گرفته‌ایم شاگردیِ ما خوششان باشد. هنوز یک ماه نشده، بلاگرفته چنان تابی به سرکجِ کاف می‌دهد، باور بفرمایید خودِ دهخدا علیه‌الرحمه هم عاجز بوده از این طنازیِ مشق. منتها مِن‌بعد مبحثِ املای گردالیِ لام است و قاف و نون، نظارتِ مستمر می‌طلبد و شفقتِ استادی. یحتمل لازم شود خودمان مدد بدهیم به کارِ کتابت.

پاشویه
فهرست