پاشویه ۸

هرچه گفتیم همین‌جا حکیم‌ودوا می‌کنیم، سقِّ مادرتان خارید که حتمی باید مشرّف شوید فرنگ. مواجبِ یک سالمان هم پای برات و طیّارهٔ سرکار سوخت. رفتید و آمدید، به تهِ ماه نکشیده، شکمتان برآمد. عارض شدیم، گفتید حکمتِ دوای فرنگی بوده لابد.
هوالشافی… ولی ما از نوه‌های عموی آقام که از سیاهی انگار متولی کوره‌پزخانه‌اند تا هفت پشت آن‌طرف‌ترمان هم چشم‌زاغ و گیس‌طلا نداشتیم.

پاشویه
فهرست