پاشویه ۷

برای ماهِ شبم، ثمرخاتون
این‌جا اسبابِ کتابت‌ِ ما به‌قاعدهٔ رخت‌ولباسِ میّت است. تفنگچی را چه به دفتر و دوات! این دو خط عریضه را هم از سرِ پیسی، پشتِ پاکتِ اشنو تحریر می‌کنیم. شاید کفافِ نیم وجب از شرحِ احوالاتمان را بدهد.
حکایتِ این دوریِ پُربلا که به‌جان خریده‌ایم، از روایتِ مردانگی ما سواست. کفّارهٔ ترکِ عاشقی هرچه هست، پایِ این دلِ وامانده‌. حلال کنید. تابِ حضورِ اجنبی نداشتیم؛ منتها عرض نکردیم عازمیم که خدای نخواسته دلواپسِ احوالمان نمانید.
اولِ انگور، مشرّف شدیم خدمتِ آقاجانتان محضِ دست‌بوس. فرمودند با این وضعِ اوضاع، زبانم لال، تابوتِ حضرت‌عالی هم به شانهٔ ما گران است. فی‌الواقع بنده‌نوازیِ ایشان از سرِ التفاتی‌ست که به سرکار علیّه دارند. ما سگِ کی باشیم خرده بگیریم؛ اما ارادتشان به جماعتِ امنیه‌چی‌ هم نگفته پیداست. واقفید که اگر حالِ نزارِ والدهٔ دمِ مرگ و اخویِ علیلمان نبود، ما هم آن مدت خانه‌نشین نمی‌ماندیم. گفتن ندارد. شُکرِ ربِ رحیم که ضرب‌المثلیم در سرفرازی و سربه‌زیری. علی‌ایّ‌حال، عجالتاً که از بی‌عرضگی حکومتی‌، پای اجنبی به مملکت باز است و یومیه راپورتِ بی‌عفت‌شدنِ ناموسِ ایرانی می‌رسد، ما هم حسبِ تکلیف به التزامِ نظام درآمدیم که فردا روز، خاطرمان آزردهٔ غفلت نباشد. رشادتی که فقط در تیمچه دهان‌به‌دهان بچرخد، به چه کارِ رعیّت! شریکِ قافلهٔ جنگ شدیم که منفعتِ حضور و کفایتِ وجودمان به تمامِ اهل مُلک و مملکت برسد. آقاجانتان هم خبر دارند.
ضمیمهٔ کاغذ فوتو فرستاده‌ایم که جنابِ میرزاحیدرخانِ عکاس‌باشی شخصاً به سه شاهی مرحمت کرده‌اند. مفلوکِ زیرِ پایمان از قماشِ روس است. از حصبه سَقَط شده. به‌سفارشِ میرزاحیدرخان، همین حرام‌زاده را دراز کردیم که شاهدِ این دو ماه و پنج روز جنگاوریِ ما باشد. حواس‌ِ مبارک که به نقشِ جقّهٔ همایونیِ روی کلاهمان هست! بزرگی کنید، ببینید اگر آقاجانتان رخصت می‌دهند، ما به همین اندازه کافرکُشی بسنده کنیم، برگردیم. حکماً نزدیکِ والده‌ٔ دمِ مرگمان باشیم، به رضایِ خدا هم نزدیک‌تر است. ثواب می‌برید.
عزت مزید.

پاشویه
فهرست