پاشویه ۱
آقاجانم ناخوشاحوالند هنوز. فرمودند فردا آقازاده را بفرستید حجره، دو کیسه بادام کنار گذاشتهاند برای سمنوی شبِ فاطمیه، بياورند. گفتند اگر اسبابِ کجخلقیِ شما نمیشود، امسال ما به نیابتشان سرِ دیگ نوکری کنیم.
مهرآفاق که هنوز چشمشان به ما میافتد غیظ میکنند. حق دارند. این گِله نیست زبانم لال. منّتداریم اگر ندیده بگيريد، رخصت بدهيد به حمّالیِ ما پای دیگ. بی حرفِ پیش، این ایّام که تمام شد و بهخیر و خوشی رختِ عزا درآوردید، با آقاجان خدمت میرسیم دستبوس. وساطت بفرمایید صبیه بیش از این تلخی نکنند، باورشان بشود که نیّتِ حقیر مزاحمت نبوده خدای نخواسته. خامیکردیم، خلوتِ بازارچه خدمتشان رسیدیم، تاریک و روشنای تنگِ غروب، خوف کردند از هیبتِ سایهٔ سرِ دیوار، شد مایهٔ روسیاهیِ ما.
سرکار صاحبکمالاتید. ما هم اگر ناصوابی کردیم، ثمرهٔ بیمادریست. خرده نگیرید. کسی نبود دستمان را بگیرد و آدابِ نکاح یادمان دهد. مردجماعت هم چهمیداند. فیالواقع خدمت رسیدیم جهتِ عرضِ مراتبِ چاکری. اگر نه چشمم کور، دو کیسه بادامِ نذرِ آقاجان را خودم میآورم.