پاشویه ۱۲

هوسِ زیارت داشتید، ملتمسِ دعا. یک‌کلام می‌گفتید…
دل‌آشوبه گرفتیم بس‌که آمدیم و سنگ زديم به شیشهٔ بهارخواب و پرده پس‌نرفت. بعدِ ده روز، جانماز و تسبیح آورده‌اید محضِ تبرک؟ ببرید. صدقهٔ سرِ اخویِ شیرین‌عقلتان، متبرکیم به نجاستِ حاجت‌.
خبرِ مرگشان، انگار قیلوله بودند جمعه‌ای. بی‌خبر سنگ انداختیم به جامِ بهارخواب. آمدند چارک ول‌دادند به هرچی‌نه‌بدترمان. با امروز، سه روز است مریض‌خانه درازیم. حکایتِ کشِ تنبان است این غیرتِ اخوی. شُلش خاصیت ندارد، سفتش شاش‌بند می‌کند.

پاشویه
فهرست